بررسی عملکرد دانشگاهها در شرق کشور، بهویژه در مناطق معدنی مانند خراسانرضوی، کرمان و سیستان و بلوچستان نشان میدهد در بسیاری از حوزههای کلیدی همچون معدن، انرژی و فناوریهای نو، ارتباط میان آموزش و نیازهای واقعی کشور بهشدت گسسته است. در شرایطی که بخش قابلتوجهی از عناصر معدنی کشور در این استانها قرار دارد، نداشتن زیرساختهای دانشگاهی متناسب با آن ظرفیتها، نشانهای آشکار ازعقبماندگی سیاستگذاری علمی است. ازسوی دیگر،ضعف در بهروزرسانی محتوای درسی و روشهای آموزشی، یکی از موانع جدی در مسیر توانمندسازی دانشجویان است. استمرار استفاده از منابع و روشهایی که دههها از عمر آنها گذشته، باعث شده خروجی بسیاری از رشتهها با نیازهای روز جامعه همخوانی نداشته باشد. در نتیجه، فاصله میان دانشگاه و صنعت، دانشگاه و دولت و مهمتر از آن، دانشگاه و مردم هر روز بیشتر میشود.همزمان، روند رو به رشداستقبال جوانان وخانوادهها از بوتکمپها ودورههای مهارتمحورنشان میدهدجامعه دنبالآموزشکاربردی و سریعالوصول است؛ آموزشی که دانشگاههای سنتی نتوانستهاند بهدرستی ارائه دهند. این تغییر الگوی رفتاری در انتخاب مسیر تحصیلی، هشداری جدی برای سیاستگذاران آموزش عالی است که اگر نادیده گرفته شود، منجر به بحران مشروعیت و افت جایگاه دانشگاه در آینده نزدیک خواهد شد. در این شرایط، تنها راهکار، عبور از اصلاحات سطحی و حرکت بهسمت بازآفرینی ساختار آموزش عالی است. این تحول نه با تغییرات صوری در عناوین درسی بلکه با بازنگری عمیق در فلسفه آموزش، روش تدریس، ارزیابی عملکرد اعضای هیأت علمی و نوع ارتباط دانشگاه با جامعه محقق میشود. تجربه نشان داده با بازنگری در مأموریت دانشگاه، کاهش بار آموزشی اساتید، تعریف مشوقهای مادی و معنوی برای پژوهشهای کاربردی و تعامل سازنده با بخش خصوصی، میتوان دانشگاه را به بازیگر اصلی تحولات اجتماعی و اقتصادی کشور تبدیل کرد. آموزش عالی، اگر بخواهد در مسیر توسعه و امنیت ملی نقشآفرین باشد، باید از حاشیه خارج شود و به متن بازگردد؛ متنی که در آن مسألهمحوری، مهارتآموزی و آیندهنگری مبنای تصمیمگیری است.